چی بگه آدم؟

میگه به خاطر اوضاع اقتصادی جوون فامیلشون ازدواج رو انداخته عقب و سه سال بعد از عقد عروسی گرفتن

حالا کجا عروسی گرفتن؟ باغ تالار

واقعا نمیشد این خرج و نکرد و سرمایه زندگی کرد؟

اوضاع اقتصادی بده درست ولی خرج الکی نمک روی زخمِ اقتصادِ مشکل داره.

همه‌شم با ی توجیه: ی باره دیگه، ی شبه دیگه، جوونن دلشون میخواد.

این من را باید نابود کرد

دارم ی تجزیه و تحلیل در مورد داستان‌های مختلف از دشمنی‌هایی که در تاریخ بشر اتفاق افتاده می‌نویسم

تا اینجای کار دلیل شروع همه‌شون، ی چیز بوده: حسادت

فقط من داشته باشم، فقط من فلان باشم، فقط من، من، من.

این "من" را باید نابود کرد.

نمی‌دانستم

زمانی بود که اگر چیزی را نمی‌دانستیم باید با خر و اسب و قاطر چند روز می‌رفتیم به شهری در دور دست‌ها، که شنیده بودیم عالمی در آن وجود دارد تا از او سوال بپرسیم و چیزی یاد بگیریم. آن زمان هم کسانی بودند که خود را علامه دهر می‌دانستند و این زحمت را به جان نمی‌خریدند.

اما امروزه اگر پژوهشگر نباشیم که برای جواب یک سوال باید کلی آزمایش و تحقیق انجام دهیم، از جواب سوالمان حداکثر ده دقیقه فاصله داریم. تعداد زیادی سایت آموزشی در فضای مجازی، تعداد زیادی کتاب‌خانه عمومی، تعداد زیادی کتاب فروشی و افراد باسواد زیادی داریم که می‌توانیم از ایشان یاد بگیریم.

به نظرم امروز نمی‌دانستم نباید به راحتی پذیرفته شود.

اینکه فردی حتی سعی نکند بداند و بعد از خسارتی که به اطرافیان زد(خودش پیشکش) عذرش نمی‌دانستم باشد خیلی قابل قبول نیست.

و صد البته که بعد از دانستن باید عمل کنیم و اکر عمل نمی‌کنیم فکر می‌کنم از نادانی فرقی ندارد.

هر کسی دوستمون نیست

اون قدیما که ورزشکار بودم ی بار ی مسابقه‌ی باشگاهی داشتیم. سطح بالا نبود ولی من دوست داشتم مخصوصا چون شرایط‌شو نداشتم برم مسابقه‌ی مهم مثل کشوری و لیگ و این‌ها. ی رقیب داشتم که با مربی‌مون خصوصی هم کار می‌کرد و مربی اونایی که خصوصی میرفتن پیشش رو بیشتر تحویل میگرفت. مسابقه دادیم و من ی طلا و ی نقره گرفتم اون ی نقره و طلا. بعدا یکی از داور‌ها گفت که مربی که خودش جزو داوران بود به اون امتیاز بیشتر داده که اونم ی طلا بگیره.

حالا من این آدم‌ها رو دوست میدونستم. درحالیکه تو ی مسابقه‌ی بی اهمیت اینکارو کرده بود ولی سه نکته‌ی جالب از این ماجرا دستگیرم شد.

۱. هر کسی که با ما در یک محیط قرار داره دوستمون نیست.

۲. حالش بعد از مسابقه دیدنی بود چون به هرحال آدم خودش یکم متوجه میشه که چند مرده حلاجه.

۳. خیلی به خودم امیدوار شدم که برای اینکه اون طلا بگیره و از من جلو بزنه باید امتیاز الکی بهش می‌دادن=)))


بعدا ی ماجرای دیگه رو هم از این آدما تعریف می‌کنم. داره وقتش میرسه در مورد خیلی اتفاقاتی که تجربه کردم حرف بزنم:)

قهر

میگن قهر بده

با هم قهر نکنید

آشتی کنید

دوست باشید

بعدم از دین حکم میارن آدمو عذاب وجدانی کنن

بدجنسای سوء استفاده‌گر


ولی من نمی‌فهمم چطوری

باید با آدمی دوست باشم

که همه‌ش میره رو اعصابم

خودخواهه و فقط براش این مهمه

که خودش خوشحال باشه

وقتی ناراحتم می‌کنه ی ببخشید نمیگه

فوقش با کلی ریش سفیدی دیگران

عذرخواهی کنه با طلبکاری

میگه ببخشید حالا مگه چی شده؟

درسته دین گفته قطع ارتباط نکنید و این حرفها 

ولی از اون سمتم حد گذاشته براش

که چقدر در ارتباط باشید

با کی دوست باشید

مواظب باشید همنشین‌تون کیه؟!

نه به دیگران آسیب بزنید

نه آسیب ببینید

این که دیگه آیه قرآنه

امیدوارم خودم ازین مدل آدمای طلبکار و پرتوقع نشم

از بی ادبان

از حدود سه سالگی بچه رو نشوندن جلوی ماهواره

با کارتون و فیلم ترکی

تا الان از من بیشتر عاشق شده

ی چیزایی دیده که وقتی تعریف می‌کنه

آدم از شرم از هم میپاشه


برنامه روزانه‌اش اینه که تا لنگ ظهر بخوابه

بیدار که شد مستقیم بره پای تی‌وی پای کارتون

بدون شستن دست و صورت و دهان

صبحانه نخوره یا جلوی تی وی بخوره


دیر به دیر میره حموم

موهاشو نه شونه میکنه نه می‌بنده

فقط دوست داره عین پرنسس های دیزنی

موهاشو بلند و باز کنه

سر سفره دستشو می‌کنه تو موهاش همونجوری 

میزنه تو نون و غذا


میاد خونه ما بمونه تا مادرش بیاد دنبالش

بیدار که میشه باید بگم برو دست و صورتتو بشور

فکر نکنم تو این همه سال یک هفته هر شب قبل خواب

یا روز که بیدار میشه مسواک زده باشه

همه‌ش هم همه باید باهاش بازی کنن

و البته شیش متر هم زبون داره

از کتاب و درس و مدرسه‌م که فراری

برنامه و وسایلشم مامانش باید بذاره تو کیفش


الانم ی تیشرت یقه باز پوشیده و ی شونه‌ش رو میندازه بیرون

و میگه شونم قشنگه


ایشون ۹ سالشه و دوره‌ی بچگی و نفهمی رو رد کرده

تک فرزند هم هست

اینجوری بچه‌هاتونو بزرگ نکنید

روزی موعود

وفاداری‌ها، محبت‌ها، حمایت‌ها و ...

همه را برای روزی موعود گذاشتی؟

روز موعود، هرروزی بود که در خانه‌ی تو سر شد

روز موعود، هرروزی بود که رفت و بر نخواهد گشت

و تو همه را نادیده گرفته

به امید روزی موعود!