اون قدیما که ورزشکار بودم ی بار ی مسابقهی باشگاهی داشتیم. سطح بالا نبود ولی من دوست داشتم مخصوصا چون شرایطشو نداشتم برم مسابقهی مهم مثل کشوری و لیگ و اینها. ی رقیب داشتم که با مربیمون خصوصی هم کار میکرد و مربی اونایی که خصوصی میرفتن پیشش رو بیشتر تحویل میگرفت. مسابقه دادیم و من ی طلا و ی نقره گرفتم اون ی نقره و طلا. بعدا یکی از داورها گفت که مربی که خودش جزو داوران بود به اون امتیاز بیشتر داده که اونم ی طلا بگیره.
حالا من این آدمها رو دوست میدونستم. درحالیکه تو ی مسابقهی بی اهمیت اینکارو کرده بود ولی سه نکتهی جالب از این ماجرا دستگیرم شد.
۱. هر کسی که با ما در یک محیط قرار داره دوستمون نیست.
۲. حالش بعد از مسابقه دیدنی بود چون به هرحال آدم خودش یکم متوجه میشه که چند مرده حلاجه.
۳. خیلی به خودم امیدوار شدم که برای اینکه اون طلا بگیره و از من جلو بزنه باید امتیاز الکی بهش میدادن=)))
بعدا ی ماجرای دیگه رو هم از این آدما تعریف میکنم. داره وقتش میرسه در مورد خیلی اتفاقاتی که تجربه کردم حرف بزنم:)