شاید شما هم دیده باشید.بعضی افراد خودشون ی خوبی به کسی میکنن و بعد طرف مقابل واکنشی نشون میده که به اینها برمیخوره. به نظرم آدمهایی که اینطور هستن و البته خودم هم بودم دارم کمش میکنم به این توجه کنن که مردم خودشون میرن لب دریا آب تنی و تفریح و ماهیگیری و غیره و کیف میکنن و نیازشون به تفریح و خوراک و غیره بر طرف میشه و خوشحال میشن باز میرن سمتش. حالا فکر کن دریا مد کنه بیاد پیششون، سونامی بشه. آب همون آبه ولی ناخواستهست. دریا باش. سر جات بمون. اومدن سمتت کمک کن با روی باز هم کمک کن. ولی خودت نرو پیششون. غنی شو و بذار دیگران بیان سمتت
داشتم به روزمرگی های آدمها دقت میکردم که متوجه چیزی شدم. شاید نخواهیم اینطور باشد، شاید اصلا حواسمان به این موضوع نباشد که زندگی هرروز چیزهای جذاب به ما عرضه نمیکند. هرروز کارهای تکراری انجام میدهیم. مثل یک رسم مقدس هرروز یک تعداد کار را انجام میدهیم و اکثر مواقع هم به یک شکل و بدون تنوع. حالا گاهی هم یک اتفاق تلخ یا شیرین یا هیجان انگیز پیش میآید. اما بقیهی زندگی، بقیهی روزها، بقیهی عمرمان یک الگوی ثابت دارد. جالب است. فکر میکنم حالا که این را فهمیدم باید یاد بگیرم از روزمرههایم لذت ببرم. مثلا یک بار یک کاری را به شکلی دیگر یا به مقداری دیگر، متفاوت از دفعات قبلی انجام دهم. چون به هر حال زندگی همین است. به قول معروف" همینه که هست". فکرش را هم نمیکردم اینقدر برایم جالب باشد؛ فهمیدن این موضوع، پذیرفتن آن و سعی برای زندگی کردن به این شکل. حتی لذت بخش است.