مهم این است ۱

مهم نیست که در سن پایین ازدواج نکردم و الان خانواده‌ی خودم را ندارم،

مهم نیست که حداقل از اواسط دبیرستان بی‌انگیزه و هدف درس خواندم،

مهم نیست که از دوره دانشجویی‌ام لذت نبردم،

مهم نیست که در ورزش بیشتر از دست دادم تا اینکه‌ به‌دست آورم،

مهم نیست که چند سال طول کشید تا دوباره به درست خواندن علاقه‌مند شدم،

مهم نیست که کلی از اوقاتم را به غصه خوردن و ماتم گذراندم،

مهم نیست که کلی از عمرم را به بطالت گذراندم،


مهم این است که هنوز نفس می‌کشم،

هنوز جوان و سالم هستم،

هنوز قوی هستم،

هنوز می‌توانم بجنگم،

مخصوصا با نفسم،

هنوز می‌توانم یک زندگی جدید برای خودم بسازم،

یک زندگی که از کوهی از طلا باارزش‌تر باشد،

یک زندگی که آن را می‌خواهم و برایش تلاش می‌کنم،

یک زندگی که دوستش دارم و حاضرم برایش رنج بکشم،

رنج خستگی و بی‌خوابی،

رنج شکست‌های احتمالیِ بعدی،

رنج گرفتن تصمیم‌های بزرگ،

رنج فداکاری‌های کوچک و بزرگ.

من هنوز زنده‌ام.

اگر پیش از به ثمر رسیدن تلاش‌هایم پروردگارم مرا به نزد خود برگرداند،

در حال تلاشی عظیم و باشکوه برای یک زندگیِ باارزش بوده،

 و اگر به ثمره‌ی تلاش‌هایم برسم، لذتی عمیق از زندگی خواهم برد.

لذتی که امیدوارم در هنگامه‌ی تجربه از شکر به درگاه پروردگار،

غافل نشوم،

و او را که همیشه در کنارم بوده به یاد بیاورم،

چرا که، او مرا از یاد نبرد؛

هنگامی که از یادش بردم.

و رهایم نکرد؛

هنگامی که رهایش کردم.

و امیدش را از این بنده‌ی خطاکار قطع نکرد؛

هنگامی که من از او قطع امید کردم.


مهم این است که فرصت دارم از بقیه عمرم بهره ببرم.

به حرفشان گوشِ جان بده!

گاهی آدم به یک نصیحت کننده نیاز دارد.

نه از آن‌هایی که خودشان را عقل کل می‌دانند

و برایت نسخه می‌پیچند.

نه از آن‌هایی که تو را عیب و ایراد مطلق می‌بینند،

نه از آن‌هایی که مشکلت را آسان و کوچک می‌دانند

بلکه آن‌هایی که عالم را می‌شناسند،

انسان را می‌شناسند،

و خدای خالق عالم و انسان را می‌شناسند.

می‌دانند خدا چرا تو را آفریده

و چه برنامه‌ای برایت دارد.

چه انتظاری از تو دارد.

چه به تو خواهد داد.

و در نهایت تو را به کجا خواهد رساند.

نصیحت کننده‌هایی که واقعا دلسوزند.

نمی‌خواهند تو را به میل خودشان شکل دهند.

میل خدا را به تو می‌گویند؛

رک و راست،

بی کم و زیاد،

بی توهین و تحقیر،

بی تشویق و انگیزه‌ی زیادی.

آن وقت حالت خوب می‌شود،

عاشق برنامه‌های خدا می شوی،

عاشق مسیری که تو را از آن به مقصد می‌رساند،

حتی عاشق سختی‌های آن مسیر می شوی‌.

آن وقت با قلب و عقل به میدان می‌آیی.

می‌فهمی، رشد می کنی و لذت می‌بری.

بال‌هایت را به اندازه‌ی گستره‌ی هستی باز می‌کنی.

و به سوی خورشید پرواز می‌کنی.

به حرفشان گوشِ جان بده.

حسین

چقدر این انسان زیباست.

ظلم به پیامبرش را ببیند و استقامت کند.

فرق شکافته‌ی علی را ببیند و استقامت کند.

پهلوی شکسته‌ی زهرای اطهر را ببیند و استقامت کند.

جگر پاره پاره‌ی برادر را ببیند و استقامت کند.

گلوی پاره‌ی علی اصغر را ببیند و استقامت کند.

بدن پاره پاره‌ی علی اکبر را ببیند و استقامت کند.

دستان بریده‌ی عباس را ببیند و استقامت کند.

تشنگی اهل حرم را ببیند و استقامت کند.

عرصه را بر او تنگ کنند؛

استقامت کند.

تنهایش کنند؛

استقامت کند.

شمشیر‌های حماقت و نفرت را به جانش بنشانند؛

استقامت کند.

روحش را آزار دهند و استقامت کند.

تا آنکه دیگر جانی برایش نماند؛

تا استقامت کند.


تو که هستی ای حسین؟

که این چنین زیبا و برازنده برای دین خدا ایستادگی کردی؟!

که اینهمه مصیبت دیدی و زبان به شکوه نگشودی؟!

که دلت به خشنودی پروردگار خشنود شد؟!


سلام خدا برتو باد!

بهترین و برترین سلام هایش

که بر کسی نفرستاده

که زمین به خود می‌بالید؛

مادامی که زیر پای تو بود.

و آسمان به خود می بالید؛

مادامی که سایبان تو بود.

و زمین شرمنده شد؛

زمانی که خون تو بر رویش ریخت.

و آسمان سرافکند؛

زمانی که سر تو را بر روی نیزه دید.


سلام اهل زمین و آسمان بر تو که برگزیده شدی؛

تا برای احیای دین قیام کنی.

و مصیبتی دیدی که پیش از تو کسی ندیده؛

و صبر و استقامت کردی،

و بهای دین شدی.

تا دین به سلامت به ما رسید.

به ما جاماندگان از کاروانت،

کاروانی که عازم ملکوت بود.


سلام بر یارانت!

که به پای تو ماندند؛

و استقامت کردند؛

و آبروی انسان شدند؛

و فدای تو، ای نازنین شدند؛

و کیست سعادتمندتر از کسی

که فدای تو شود.

فدایی تو شود.