مدام رها کردم و باز به آن بازگشتم
یک بار رها کردم چون دیگری نمیخواست آن را داشته باشم
یک بار رها کردم چون حس کردم به آن تعلق ندارم
یک بار رها کردم چون فکر کردم وقتی آن دیگرانِ از من بهتر هستند من آنجا چه میکنم؟
یک بار رها کردم چون خسته بودم از آنها، آن، خودم و همه چیز
اما
باز برگشتم:))))
به من چه که دیگری نمی خواهد من آن را داشته باشم؟! من آن را میخواهم. خودم برایش تلاش کردم تا برای خودم طلاش کردم.
به من چه که چه کسی از من بهتر است؟ بعد به یاد آوردم خودم یکی از بهترینها بودم فقط نتوانسته بودم بدرخشم.
آن را دوست دارم، گناه نیست، مکروه نیست برای خداوند
برایش تلاش کردم،
چیزهایی به دست آوردم
بیشترش میکنم
دستاوردهایم را میگویم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل،
و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم،
به قدر وسع بکوشم،
به قدر وسع بکوشم...
همکلاسیم که خانمه و کارمند یه سازمان دولتی، تقریبا هر جلسه شکوه و گلایه میکنه که مدیرا و همکارای آقا، اجازه نمیدن ما خانما رشد کنیم و مدیر بشیم؛
اونوقت امروز که استاد برگههای آزمون میانترم رو داد که من تصحیح کنم، محکم واستاد و مخالفت کرد که استاد خودتون تصحیح کنین، خیال ما راحتتره!
شما خودت این کمترین کار رو، به هر دلیلی، به همجنست که تو این مدت، ارتباطتون دوستانه بوده، رو هم نمیدونی! ☹️
......
بعضی خانومها نمیخوان خانومها پیشرفت کنن بلکه فقط میخوان خودشون پیشرفت کنن و بالاتر از بقیه مخصوصا بقیه خانومها قرار بگیرن. و خب کی خوشش میاد همچین حقیقتی رو بشنوه؟ پس باید بگن دیگران به خانومها ظلم میکنن.