میدانی؟!
گاهی لازم است خودت را نجات بدهی
نه از بدبختی، نه از مصیبت، نه از سختی
بلکه از چیزی که دوستش داری
و به جای اینکه تو را رشد دهد
تو را پایین میکشد
شاید شما هم دیده باشید.بعضی افراد خودشون ی خوبی به کسی میکنن و بعد طرف مقابل واکنشی نشون میده که به اینها برمیخوره. به نظرم آدمهایی که اینطور هستن و البته خودم هم بودم دارم کمش میکنم به این توجه کنن که مردم خودشون میرن لب دریا آب تنی و تفریح و ماهیگیری و غیره و کیف میکنن و نیازشون به تفریح و خوراک و غیره بر طرف میشه و خوشحال میشن باز میرن سمتش. حالا فکر کن دریا مد کنه بیاد پیششون، سونامی بشه. آب همون آبه ولی ناخواستهست. دریا باش. سر جات بمون. اومدن سمتت کمک کن با روی باز هم کمک کن. ولی خودت نرو پیششون. غنی شو و بذار دیگران بیان سمتت
امروز وقتی خواستم برم باشگاه راننده اتوبوس، سر ایستگاه نگه نداشت رفت دو کیلومتر بالاتر و کل اون مسیر اضافی رو باید برمیگشتم. برگشتنی از راننده اتوبوس دیگهای پرسیدم فاصله ایستگاهها تغییر کرده؟ و ماجرا رو گفتم. آنقدر قشنگ توضیح داد که به قولی زیادی خوب بود. و من همیشه حس میکردم راننده اتوبوسها خیلی جدی و بد اخلاق هستن.
ممنون آقای راننده اتوبوسِ خوش اخلاق:)
ممنون تا دیر وقت کار میکنید تا منِ دختر مردم بتونم در امنیت برم و بیام.
همکلاسیم که خانمه و کارمند یه سازمان دولتی، تقریبا هر جلسه شکوه و گلایه میکنه که مدیرا و همکارای آقا، اجازه نمیدن ما خانما رشد کنیم و مدیر بشیم؛
اونوقت امروز که استاد برگههای آزمون میانترم رو داد که من تصحیح کنم، محکم واستاد و مخالفت کرد که استاد خودتون تصحیح کنین، خیال ما راحتتره!
شما خودت این کمترین کار رو، به هر دلیلی، به همجنست که تو این مدت، ارتباطتون دوستانه بوده، رو هم نمیدونی! ☹️
......
بعضی خانومها نمیخوان خانومها پیشرفت کنن بلکه فقط میخوان خودشون پیشرفت کنن و بالاتر از بقیه مخصوصا بقیه خانومها قرار بگیرن. و خب کی خوشش میاد همچین حقیقتی رو بشنوه؟ پس باید بگن دیگران به خانومها ظلم میکنن.
داشتم به روزمرگی های آدمها دقت میکردم که متوجه چیزی شدم. شاید نخواهیم اینطور باشد، شاید اصلا حواسمان به این موضوع نباشد که زندگی هرروز چیزهای جذاب به ما عرضه نمیکند. هرروز کارهای تکراری انجام میدهیم. مثل یک رسم مقدس هرروز یک تعداد کار را انجام میدهیم و اکثر مواقع هم به یک شکل و بدون تنوع. حالا گاهی هم یک اتفاق تلخ یا شیرین یا هیجان انگیز پیش میآید. اما بقیهی زندگی، بقیهی روزها، بقیهی عمرمان یک الگوی ثابت دارد. جالب است. فکر میکنم حالا که این را فهمیدم باید یاد بگیرم از روزمرههایم لذت ببرم. مثلا یک بار یک کاری را به شکلی دیگر یا به مقداری دیگر، متفاوت از دفعات قبلی انجام دهم. چون به هر حال زندگی همین است. به قول معروف" همینه که هست". فکرش را هم نمیکردم اینقدر برایم جالب باشد؛ فهمیدن این موضوع، پذیرفتن آن و سعی برای زندگی کردن به این شکل. حتی لذت بخش است.