بعد از مدتها امتحان این و آن، به این فکر رسیدم که شاید زندگی اصلا رسیدن به چیزی نباشد شاید فقط مسیر باشد! مثلا حرفهای، کسی، چیزی را انتخاب کنی و وارد مسیرش شوی ولی نخواهی از آن چیزی بهدست بیاوری بلکه فقط تجربهاش کنی، زندگیاش کنی. آن را بچشی، ببویی، ببینی، بشنوی. نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر. وقتی آن را داری فقط آن را، داشته باشی. شاید اینطوری نه لذت بهدست آوردن خاصی را تجربه کنی و نه غم از دست دادن چیزی را. اما شاید درستش همین باشد. شاید اصلا نباید به فکر هیجانهای آن چنانی بود. شادیهایی که آدم را از خود بی خود میکنن و غمهایی که آدم را از خود بیگانه. نمیدانم ولی شاید مدتی اینطوری زندگی کنم. از نمونههای دیگر که حاصل ارزشمندی دستم را نگرفته است.
چقدر قشنگ بود
متشکرم. امیدوارم درست هم باشه:)
اگر "وقتی آن را داری فقط آن را، داشته باشی"، به سرعت از آن خسته خواهی شد. به نظرم یه تجدیدنظری در نگرشت بکن.
متشکرم