یک شروع دوباره‌ی دیگر

به گمانم دیگر نوشتن از دردها و رنج‌ها کافیست. مگر چه چیزی حل شد؟ چه چیزی تغییر کرد؟ انکار کرد آنچه که دیروز اقرار می‌کرد. حتی گفت مگر چه گفتم که تو قهر کردی؟ این بار حتی نتوانستم اشک بریزم. فکر می‌کنم این جسم دیگر قادر به درک این درد نبود. مرا به خندیدن واداشت. به هر حال دوست دارم حتی اگر به نفع این دشمن باشد ادامه دهم. او امروز چیزی می‌گوید، و فردا انکار می‌کند. به همین راحتی. ولی فردای من نباید مثل دیروزم باشد. بماند که فردا من پیرتر از امروز هستم. نمی‌خواهم دستانم خالی باشد.

خیلی دوست دارم بی توجهی کنم. به آنچه او می‌گوید. به آنچه دیگران می‌گویند. بیخیال همه چیز. فقط قلبم مشغول دل مشغولی جدیدم باشد.


راستی صفحه‌ی کوتاه سخن ۱https://shaagerd.blogsky.com/%da%a9%d9%88%d8%aa%d8%a7%d9%87-%d8%b3%d8%ae%d9%86 را خوانده‌اید؟ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد